شعرمازرون
نام شاعر:سیدفاضلی کچبی
ام خنه بهشت مازرونه - زادگاه مابهشت مازندران است
همونجه که همیشه بی خزونه - همان جایی که همواره بی خزان است.
همونجه که چهارفصلش بهاره - همان جایی که چهارفصل آن بهاراست
تموم سرزمین و تلاره - وسراسرسرزمین آن سرشارازطبیعت بکرودست نخورده است.
تودل هرعاشقی یه هرازه - دردل هرعاشقی یک رودخانه ی هرازاست
وشون لب پرعسل مازه - ولب های شان مملوازکلام شیرین(همچون عسل)است.
دلای مردم و دریاییه - دل های مردم آن دریایی است
شقایقه،لاله صحراییه - شقایقند ولاله ی صحرایی
هرکسی خوانه که یه نیما بوه - هرکسی می خواهدیک نوآفرین مانند نیما شود
بل بکشه افتاب فردا بوه - شعله می کشد(فروزان می شود)تاآفتاب فردای روشن شود.
گذرگذر روخنه وجنگله - گذربه گذرآن سرشاراز رودخانه وجنگل است
هرداری جرکفنه یه چوپله - وهردرختی که برزمین می افتدپلی می شودبرای عبوردیگران
مازرون زمین پرازشمشاده - سرزمین مازندران پرازشمشادهای رشید(شهیدان)است
هرکجه سرزنی وشون یاده - وهرکجاکه سرک می کشی سرسبزازیادآن هاست.
هردلی که باوه،بخرده پیون - هردلی که بامازندران پیوندخورده است
همیشه سربلنه،چون دماون - همواره ، مانند دماوند سربلنداست.
هرگون برداشت،یاتقلیدوحتی برداشت های جزای ازاین ترانه،تحت هرعنوانی بدون اجازه ی شاعر،ممنوع وپیگردقانونی دارد.
منبع:اختصاصی خلوت تابناک